امام هشتم شیعیان جهان، علی بن موسی الرضا(ع) با دسیسه و فرمان مأمون، مجبور به ترک مدینه و سفر به سمت خراسان و پذیرش ولایتعهدی او شد. هر چند مأمون به مأموران خود دستور داده بود تا ایشان را با تجلیل و محترمانه حرکت دهند، اما کاروان امام اجازه عبور از شهرهایی که مراکز مهم شیعی محسوب میشدند، نداشت و عموماً از بیراههها و شهرهای دورافتاده و غیرشیعی عبور میکرد. بر این اساس، امام رضا(ع) از شهرهایی همچون بغداد، قم، کوفه و... عبور داده نشد.
در آن زمان نیشابور، شهری دورافتاده و غیرشیعی در خراسان بود؛ بنابراین در نظر مأمون برای ادامه مسیر کاروان امام رضا(ع) مناسب به نظر میآمد؛ اما خدای تعالی اراده کرده بود تا در این شهر اتفاقی دیگر رقم بخورد و جایگاه ولایت و امامت رضوی مستحکمتر شود.
وقتی حضرت رضا(ع) به نیشابور رسید، مردم آن دیار استقبال عظیم از ایشان کردند. علمای شهر در نهایت خضوع به سوی علی بن موسی الرضا(ع) شتافتند و از ایشان خواستند تا افتخار ساربانی و به دوش گرفتن افسار شتری را که امام بر آن سوار بود، به آنها بدهد. علاقه مردم به خاندان نبی مکرم اسلام(ص) در آن حد بود که استقبال از آن حضرت در این شهر، ساعتها به طول انجامید. همچنین علما و محدثان شهر پرسشهای خود را نیز از حضرت میپرسیدند. مردم از امام رضا(ع) خواستند تا سیمای ایشان را ببینند. آنها چنین بیان کردند که «ما در زمان پیامبر(ص) نبودیم. قطعاً چهره شما شبیه رسول الله است.» وقتی امام نقابی را که بهدلیل شدت گرمی هوا بر چهره داشت، کنار زد و مردم چهره ایشان را برای نخستین بار دیدند، به شدت گریستند، آه و ناله کردند و عدهای از شدت هیجان و اشتیاق بیهوش شدند.
مردم نیشابور تمایل بسیاری برای توقف حضرت در این شهر داشتند؛ اما با مقاومت مأموران مأمون مواجه شدند. سپس به امام رضا(ع) چنین عرضه داشتند که یک یادگاری از خود به ما بدهید و حدیثی برایمان روایت کنید تا ما آن را بنویسیم. امام به مردم نیشابور عنایت و حدیث سلسله الذهب را بیان کرد.
متن حدیث به نقل از اسحاق بن راهویه به این شرح است: «لَمّا وافی أبُو الحَسَنِ الرِّضا(ع) بِنَیسابورَ و أرادَ أن یخرُجَ مِنها إلَی المَأمونِ اجتَمَعَ إلَیهِ أصحابُ الحَدیثِ، فَقالوا لَهُ: یابنَ رَسولِ اللّهِ، تَرحَلُ عَنّا و لا تُحَدِّثُنابِحَدیثٍ فَنَستَفیدَهُ مِنک؟! و کانَ قَد قَعَدَ فِی العُمارِیةِ، فَأَطلَعَ رَأسَهُ و قالَ: سَمِعتُ أبی موسَی بنَ جَعفَرٍ یقولُ: سَمِعتُ أبی جَعفَرَ ابنَ مُحَمَّدٍ یقولُ: سَمِعتُ أبی مُحَمَّدَ بنَ عَلِی یقولُ: سَمِعتُ أبی عَلِی بنَ الحُسَینِ یقولُ: سَمِعتُ أبِی الحُسَینَ بنَ عَلِی بنِ أبی طالِبٍ یقولُ: سَمِعتُ أبی أمیرَ المُؤمِنینَ عَلِی بنَ أبی طالِبٍ یقولُ: سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ(ص) یقولُ: سَمِعتُ جَبرَئیلَ یقولُ: سَمِعتُ اللّهَ جَلَّ جَلالُهُ یقولُ: لا إلهَ إلَّا اللّهُ حِصنی، فَمَن دَخَلَ حِصنی أمِنَ مِن عَذابی. قالَ: فَلَمّا مَرَّتِ الرّاحِلَةُ نادانا: بِشُروطِها، و أنَا مِن شُروطِها.
هنگامی که ابوالحسن الرضا(ع) به نیشابور رسید و خواست آنجا را به قصد رفتن نزد مأمون ترک گوید، راویان حدیث گردش را گرفتند و عرض کردند: ای پسر پیامبر خدا! از پیش ما میروی و برایمان حدیثی که از محضرتان فیضی ببریم، نمیگویی؟ حضرت که در کجاوه نشسته بود، سرش را بیرون آورد و فرمود: از پدرم، موسی بن جعفر شنیدم که میفرماید: از پدرم، جعفر بن محمد شنیدم که میفرماید: از پدرم، محمد بن علی شنیدم که میفرماید: از پدرم، علی بن الحسین شنیدم که میفرماید: از پدرم، حسین بن علی بن ابیطالب شنیدم که میفرماید: از پدرم، امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب شنیدم که میفرماید: از رسول خدا(ص) شنیدم که میفرماید: از جبرئیل شنیدم که میفرماید: از خداوند جل جلاله شنیدم که میفرماید: (کلمه) لا اله الا اللّه حصار من است و هرکس وارد حصار من شود، از عذابم در امان است. اسحاق میگوید: چون شتر به راه افتاد، حضرت با صدای بلند به ما فرمود: اما این شرطهایی دارد و من از شرطهای آن هستم.»
این حدیث در منابع کهنی همچون تاریخ نیشابور، توحید صدوق، عیون اخبار الرضا، امالی شیخ مفید، ربیع الابرار زمخشری، التدوین رافعی و منابع جدیدتری همچون کنز العمال متقی هندی و بحارالانوار مجلسی نقل شده است. این حدیث به سبب دارا بودن راویانی عالیمقام که همان امامان معصوم تا امام رضا(ع)، رسول خدا(ص)، جبرئیل و خداوند عزوجل هستند، در میان مردم به حدیث سلسلةالذهب یعنی حدیثی با راویان طلایی شهرت یافت.
حدیث سلسلةالذهب؛ فلسفه سیاسی تشیع
سخنرانی امام رضا(ع) در نیشابور و بیان حدیث سلسلةالذهب، یکی از مهمترین اتفاقاتی محسوب میشود که در طی هجرت امام رضا(ع) به ایران رخ داده است. این حدیث که به نوعی فلسفه سیاسی تشیع را تبیین میکند، از جایگاه بالایی در منابع اصیل اسلامی برخوردار است. امام رضا(ع) با نقل این حدیث، اعتقاد به امامت را شرط توحید کامل معرفی کرد و به تبیین جایگاه امامت و ولایت پرداخت. حضرت پس از بیان سلسله متبرک راویان و حدیث سلسلةالذهب، ناگهان سر مبارک را از کجاوه بیرون آورد و فرمود: «بشرطها و شروطها و انا من شروطها» یعنی صرف اینکه مسلمانان موحد و به توحید اعتقاد داشته باشند، کافی نیست و باید به ولایت ما نیز معتقد باشند.
ایشان با این بیان به مردم تبیین کرد که هرچند پذیرش توحید، منشأ سعادت و نجات از عذاب است، اما پذیرش ولایت اهل بیت(ع) و در رأس آن ولایت حضرت علی(ع) شرط اساسی برای ورود به دایره توحید محسوب میشود. پیامبر گرامی اسلام نیز سالها پیش در این خصوص به صراحت اعلام کرده بود که «اگر کسی بعد از من ولایت علی را انکار کند، مانند کسی است که رسالت مرا در زمان حیاتم انکار کرده و کسی که رسالت مرا در حیاتم انکار کند، مانند کسی است که توحید را انکار کرده باشد.»
اساساً حضور امام هشتم در ایران بود که به حرکتهای شیعی در این دیار انسجام بخشید و موجب وحدت بیشتر شیعیان و در نهایت تشکیل حکومت شیعی صفوی در ایران شد.
چرا امام رضا(ع) پذیرش ولایت خود را شرط ورود در دایره توحید دانست؟ در روایتی از حضرت علی(ع) که از زبان رسول خدا(ص) نقل شده، چنین آمده است: «همانا امت من به زودی به ۷۲ فرقه متفرق میشوند که فقط یک گروه نجات مییابند و رستگار میشوند. سپس ادامه داد: از این ۷۱ فرقه اهل دوزخ، ۱۳ فرقه ولایت من را قبول دارند.»
لازم به توضیح است که در زمان امام رضا(ع) فرقههای متعددی به نام اهل بیت(ع) همچون واقفیه که در امام کاظم(ع) توقف کرده بودند، اسماعیلیه که شش امامی بوده و اسماعیل، فرزند امام صادق(ع) را در مقام امام هفتم پذیرفتند، زیدیه که چهار امامی بودند، غلات که درباره اهل بیت(ع) به غلو میپرداختند، صوفیه و... فعالیت میکردند. مقابله امام رضا(ع) با این فرقهها سبب شد تا بعد از ایشان فرقه دیگری شکل نگیرد. پس هر کس ولایت و امامت امام رضا(ع) را پذیرفته باشد، عملاً به امامت همه امامان بعد از ایشان تا امام زمان(عج) اعتقاد دارد و شیعه ۱۲ امامی محسوب میشود.
الههسادات بدیعزادگان
نظر شما